جدول جو
جدول جو

معنی خواب دیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خواب دیدن
رویا (در حال خواب)
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خواب دیدن
گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
خواب دیدن
Dreaming
تصویری از خواب دیدن
تصویر خواب دیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خواب دیدن
мечтательный
دیکشنری فارسی به روسی
خواب دیدن
träumend
دیکشنری فارسی به آلمانی
خواب دیدن
мрійливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خواب دیدن
marzycielski
دیکشنری فارسی به لهستانی
خواب دیدن
做梦的
دیکشنری فارسی به چینی
خواب دیدن
sonhador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خواب دیدن
sognante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خواب دیدن
soñador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خواب دیدن
rêveur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خواب دیدن
dromend
دیکشنری فارسی به هلندی
خواب دیدن
ฝัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
خواب دیدن
bermimpi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خواب دیدن
حالمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
خواب دیدن
सपना देखना
دیکشنری فارسی به هندی
خواب دیدن
חולמני
دیکشنری فارسی به عبری
خواب دیدن
夢見る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خواب دیدن
꿈꾸는
دیکشنری فارسی به کره ای
خواب دیدن
hayalperest
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خواب دیدن
ndoto
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خواب دیدن
স্বপ্ন দেখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
خواب دیدن
خواب دیکھنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روا دیدن روا دانستن به جا دانستن درست دانستن نیک انگاشتن عاقبت نیکو برای امری دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب دادن
تصویر جواب دادن
جواب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب دادن
تصویر جواب دادن
پاسخ گفتن، پاسخ دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذاب دیدن
تصویر عذاب دیدن
رنج بردن شکنجه دیدن آزار دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب دیدن
تصویر واجب دیدن
بایا دیدن بایسته دانستن لازم دیدن ضرور دانستن: (واجب دیدم این کتاب بنام شریف او ساختن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابانیدن
تصویر خوابانیدن
((خا دَ))
کسی را خواب کردن، باعث زانو زدن (شتر)، تعطیل کردن (کارخانه و مانند آن)، خواباندن
فرهنگ فارسی معین
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب شدن
تصویر خواب شدن
بخواب فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب بین
تصویر خواب بین
رویا بیننده، خواب بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابنیدن
تصویر خوابنیدن
خواباندن، کسی را خواب کردن، به خواب بردن، بستری کردن، مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن، متوقف یا تعطیل کردن، سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن، خم کردن به حالت افقی مثلاً پشت کفشش را خوابانده بود، آرام کردن، قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن
فرهنگ فارسی عمید